تاريخ : سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:, | 22:28 | نویسنده : iman

 نام:رضا

نام خانوادگی:نظری

متولد:بهمن 1364

لقب:پیشرو

ساکن تهران

خیلی از سایت های مزخرف برای جمع کردن افراد وجالب کردن مطالب خیلی بلف می زنن ودروغ می نویسند که رضا چه جوری متولد شده که نمی دونم چی باید اسمشون گذاشت رضا هم مثل همه از پدر ومادرش متولد شده پس به شایعه ی وچرندیات توجه نکنید....پدررضا خیلی زود فوت می کنه و رضا اصلا اون رو یادش نمیاد.

رضا تو ۲ سالگی مادرش با مردی ازدواج میکنه که پسری که به دنیا میاد علی داداش کوچیک رضا و ناتنیش میشه.رضا تا ۱۰ سالگی با مامانش و بابای ناتنیشو علی داداش کوچترش تو هفت حوض نارمک زندگی میکردن تا وقتی که

بابای ناتنیش به خاطر سرطان خون سال ۷۶ از دنیا میره که مامانش مجبور میشه خونه رو بفروشه و به نظام آباد منتقل کنه.سال بعدش به خاطر فوت پدر خونه رضا ترک تحصیل میکنه و میره تو بازار برای کار.سال ۷۹ هم علی به دنبال رضا درسو ول میکنه و میره کلاس های آرایشگری که شاید بتونه به کمک عموش بره دبی آرایشگر بشه.رضا سال ۸۰ با کارای زیرزمینی رپ آشنا میشه و کم کم خوشش میاد ومیره دنبال کسایی که دارن اینکارارو میکنن ( اون زمان فقط سروش تو گرگان هژیر و شایان تو تهران رپ میکردن و ابلیس چند ماهی بوده که تو مشهد ...) اول رضا میره سراغ شایان و هژیر که بتونه با کمک اونا آهنگ بخونه که شایان و هژیر قبول نمیکنن و رضا با ابلیس که تازه اومده بوده تهران آشنا میشه وبا اون یه ترک با کیفیت خیلی پایین و شعر خیلی ضعیف مشترکا بیرون میدن .

سال ۸۱ رضا کنار میزنه از رپ و دوباره میره سر کار تا سال ۸۲ که دوباره سر یه کل کلایی با دوستاش وارد رپ میشه و شروع به کار جدی کردن میکنه.سال ۸۳ یه ۶ تا ترک (با آهنگهای که از رپ خون های خارج بود ولی شعرش از خودش )بیرون می ده که فقط بین دوستاش پخش میکنه.( این ۶ تا ترک تو خونه با میکروفون عادی ضبط شده بود )سال ۸۴ رضا موضوع های بهتری واسه خوندن گیر میاره و شروع به نوشتن شعرهای بهتر و قوی میکنه بعد از چند وقت با بچه های ۰۲۱ آشنا میشه و قاطی اینا میشه و چند تا آهنگ با شعرهای بهتر و برای اولین بار تو استادیو میخونه.ولی جایی پخش نمیکنه.درست در همون زمان امزیپر وزد بازی هم واردکار شدن.

آخرای سال ۸۴ رضا به فکر کارا و موضوع های نو و اسم جدید میشه و اول اسم رضا کینگ رو انتخاب میکنه ولی بعد از 4 هفته که میبینه شعرهایی که نوشته قشنگ شده و داره یه تغییراتی تو کاراش میده با مشورت سروش هیچکس اسم پیشرو رو انتخاب میکنه. (وبقیه میگفتن با کارای ضعیف اسم 3pac اسم 2pac رو خراب میکنی)

تمام فروردین و اردیبهشت سال ۸۵ رو رضا شب تا صبح روی شعر و آهنگای جدید و موضوع های بهتر و وضبط کاراش کار میکنه و آلبومی ۱۰ ترک به نام واقعیت به بیرون میده که توش از هیچکس و تتلو و تهی و ابلیس کمک میگیره.قبل از پخش کامل آلبوم به صورت دست به دست با پیشنهاد سروش اسم آلبوم به آلبوم ۰۲۱ تغییر میکنه و ۱۴ ترکمیشه که سروش . تیغه و چند نفر دیگه رو واسه کارای این آلبوم معرفی میکنه که ۱ ترک از تیغه و ۳ ترک دیگه با حضور رضا و دوستاش ( مهدی قاتل - اس بی و .. ) به همراه این آلبوم بیرون میاد و کامل تو سطح تهران پخش میشه.ولی رضا اسم آلبوم واقعیت رو از بین نمیبره و کارای جدیدشو به نام ترک هایی از اون آلبوم ( واقعیت ) بیرون میده.بعد از مدتی که با تتلو کارای آر اند بی و رپ بیرون دادن که سبک جدیدی بود و آهنگهای زود پخش شد شروع به دادن آهنگای جدید با همون اعضای آلبوم ۱۴ ترک ۰۲۱ شد که ۱۵ ترک دیگه هم به آلبومش اضافه کرد و آلبومش رو تمام کرد

ولی به صورت یکه آلبوم رو بیرون نداد و تک تک آهنگهارو بیرون میداد که یکی از دلایل معروفیتش هم همین بود.بالاخره تو آبان سال ۸۵ به فکر جمع کردن آلبومی جدید شد که به تازگی پخش شده و اسم آلبومم با کمک سروش هیچکس (جهنم ساکت) انتخاب شد.آلبوم جدید رضا7ترک که یکیش به نام >>پدر <<که برای پدر واقعیش خوانده باهمراهی تتلو یکیش به نام هدیه که برای امید داداش کوچیکش خوانده و>> از همتون بیزارم <<برای کسای که وقتی خواست رپ بخونه محلش نذاشتن و >>دیوونه<< با کمک هیچ کس .و>> برای رپ <<با کمک تتلو.و >> برو جلو <<باز با همراهی هیچ کس وبالاخره جهنم ساکت.

 

فقط می تونم بگم نابرده رنج گنج میسر نمی شود....

 

بیوگرافی رضا پیشرو

 

 



تاريخ : سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:, | 22:25 | نویسنده : iman

 کاملترین بیوگرافی پدر رپ فارس(هیچکس)

 

نام:سروش

نام خانوادگی:لشگری

نام مستعار(ها):هیچکس-پدر رپ فارس(The Godfather Of Persian Hip Hop)

متولد:روز17 ماه اردیبهشت سال1364 

سن: 26سال

کشور:ایران

شهر:تهران

فعالیت (ها): ترانه سرا و خواننده

سبک: رپ فارسی

آهنگساز ترانه ها: مهدیار آقاجانی

گروه: 021

کمپانی: صامت

اولین آلبوم غیر رسمی: میکروفن

اولین آلبوم رسمی: جنگل آسفالت

مدت فعالیت:1378 تا کنون

تحصیلات: زبان انگلیسی(مترجمی)-رها شده

نقش های مرتبط: پیشرو، یاس، تیغه، زدبازی، ابلیس

زندگینامه

 

 

سروش لشکری (زاده ۱۷ اردیبهشت ۱۳۶۴) با نام هنری هیچکس از اولین خوانندگان موسیقی رپ فارسی و ازپیشگامان «رپ خیابانی» در ایران است. پدر سروش اصالتی همدانی دارد . او 021 را برای معرفی رپ کن های تهرانی در 5 سال پیش درست کرد. او از سه رقم کد تلفن شهر تهران برای اسم آن استفاده کرد و آن را تبدیل بهیک سمبل برای شهر تهران در رپ کرد. آهنگهای اول هیچ کس به زبان انگلیسی و درباره مشکلات اجتماعی در ایران بود.



تاريخ : سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:, | 22:22 | نویسنده : iman

 

بیوگرافی یاس

بیوگرافی یاس از زبان خودش:
متولد سال 1982 میلادی _مصادف با 1360 شمسی _ بیست و شش ساله
محل تولد : تهران
یاسر از سن شانزده سالگی به موسیقی رپ علاقه داشت و از آن زمان به بعد به آن گوش میداد.
هنگامی که پدرش برای کارهای تجاری به آلمان سفر می کرد برای او سیدی های خوانندگان سبک هیپ هاپ و به خصوص
توپاک را می آورد.
بعد از مرگ ناگهانی پدرش تمام مسئولیت خانواده بردوش او افتاد و توانست به سختی بدهی های پدرش را بپردازد.
او در هجده سالگی فکر رفتن به دانشگاه را از سرش بیرون کرد وبرای حمایت از خانواده اش _ مادر،برادرکوچکش و خواهرانش _ مشغول کار شد.
در این هنگام بود که شروع به نوشتن شعر کرد که خیلی زود تبدیل به متن آهنگ هایش شد.
این کار باعث می شد تا او به یاد پدرش بماند.
زلزله ی بم تاثیر عمیقی بر روی یاس گذاشت و باعث شد تا او اولین آهنگش را به نام بم بنویسد که ابتدای خواندن حرفه ای او بود.
او متوجه شد که توانایی گفتن تمام واقعیت ها را به زبان رپ دارد.
او تصمیم داشت تا برای کارهایش مجوز بگیرد ولی برای این کار با مشکلات زیادی مواجه شد و بارها مورد تمسخر قرار گرفت، ولی در نهایت موفق شد و توانست برای شش آهنگ از ده آهنگش مجوز بگیرد.
کارهای او مهمولا با بیان مشکلات اجتماعی جامعه شروع می شود و با امید پایان می یابد.او در آهنگ هایش ناسزا نمی گوید
و از بیان مسائل س-ک-س-ی وخشن اجتناب می کند.
کارهای یاس امروزه به قدری موفق شده که به نوعی به استاندارد جدیدی در رپ فارسی تبدیل شده و طوری که افرادی
مثل من تصمیم به نوشتن وبلاگی در مورد یاس گرفته اند و در ایران او را با نام توپاک ایران میشناسند.<\/h4>



تاريخ : سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:, | 22:18 | نویسنده : iman

 ~~~~~~~~~~~ جوک بی ادبی زشت ~~~~~~~~~~

از یه لامپ میپرسن : احوالت چطوره ؟
میگه : چه احوالی !!؟ کار به جاهای خوبش که میرسه منو خاموش میکنن !

~~~~~~~~~~~ جوک بی ادبی زشت ~~~~~~~~~~

شکایت شنگول و منگول:

مامانمون با بز زنگوله پا شوهر کرده، شبها نمیتونیم خوب بخوابیم، همش صدای زنگوله میاد

~~~~~~~~~~~ جوک بی ادبی زشت ~~~~~~~~~~

و سال ها گذشت و ما هرگز نفهمیدیم که چرا زن را می گیرند ولی شوهر را می کنند....

~~~~~~~~~~~ جک بی ادبی زشت ~~~~~~~~~~

اینایی که وقتی بهشون میگی سلام برسون میگن بزرگیتونو میرسونم دقیقن منظورشون کجای آدمه؟

~~~~~~~~~~~ جک بی ادبی زشت ~~~~~~~~~~

قانون ششم نیوتن:

اگه بتونی با سرعت نور پشتک بزنی میتونی سوراخ ک... خودتو ببینی

~~~~~~~~~~~ جک بی ادبی زشت ~~~~~~~~~~

دختره به مامانش میگه , چی میشد منم مثل پسرا وسط پام یه بلبل داشتم ؟ مامان میگه تو وسط پات یه لونه داری كه همه بلبلا واسش چهچهه میزنن...!!!

~~~~~~~~~~~ جوک بی ادبی زشت ~~~~~~~~~~

اگه گفتيد شباهت پسر و موش در چيه؟هر دوتا دنبال سوراخ ميگردن

~~~~~~~~~~~ جوک بی ادبی زشت ~~~~~~~~~~

لذتی که در سر کشیدن پارچ هست در گرفتن ماچ نیست...!!!!

~~~~~~~~~~~ جک زناشویی زشت~~~~~~~~~~

سال ها بود تو را می کردم

همه شب تا به سحرگاه دعا

یاد داری که به من می دادی

درس آزادگی و مهر و وفا 

همه کردند چرا ما نکنیم

وصف روی گل زیبای تو را 

تا ته دسته فرو خواهم کرد

خنجر خود به گلوگاه نگاه 

تو اگر خم نشوی تو نرود

قد رعنای تو از این درگاه 

مادرت خوان کرم بود و بداد از پس و پیش

به یتیمان زر و مال و به فقیران بز و میش

یاد داری که تو را شب به سحر می‌کردم

صد دعا از دل مجروح پریشان احوال

وه که بر پشت تو افتادن و جنبش چه خوشست

کاکل مشک فشان با وزش باد شمال 

عوفی خسته اگر بر تو نهد منع مکن

نام عاشق کشی و شیوه آشوب احوال

~~~~~~~~~~~ اس ام اس زناشویی زشت ~~~~~~~~~~

مشکل از آنجا شروع میشود که دل و ک-و..ن با هم همراهی نمیکنند. یکی تنگ است و دیگری گشاد....

~~~~~~~~~~~ جوک بی ادبی زشت ~~~~~~~~~~

پسره نشسته بود با دوست دخترش داشتن پیج فیس بوک میساختن

که میرسن به قسمت رمز،پسره میاد خودشو شیرین کنه

رمز رو مینویسه : دولم

دختره از خنده میفته زمین!!!

آخه ارور داده بود رمز بسیار کوتاه است!

~~~~~~~~~~~ جک بی ادبی زشت ~~~~~~~~~~

از این به بعد هر کسی بهت گفت دوستت دارم

برو بغلش کن آروم سرت و بزار روی شونه هاش و یواش

در گوشش بگو … گوه نخور

~~~~~~~~~~~ جوک بی ادبی زشت ~~~~~~~~~~

چرا وقتی یه زنی حامله میشه ،

همه میرن دست میکشن به شیکمش و میگن : "وااااای،تبریک میگم"

اما هیشکی نمیزنه به شوشول آقاهه بگه : "ایول،کارت درسته ها"

~~~~~~~~~~~ جوک بی ادبی زشت ~~~~~~~~~~

میدونی فرق s.e.x با قانون 12 نیوتن چیه؟

قانون 12 نیوتن میگه اول کنش بعد واکنش

ولی قانون س..کس میگه: اول واکنش بعد کنش!

~~~~~~~~~~~ جک بی ادبی زشت ~~~~~~~~~~

تو مهمونی یه دختره نشسته بوده پسره میگه جیگرتو بخورم... پیر مرد میشنوه میگه جیگرش كه نرمه رو بده من بخورم.. تو كه دندون داری بیا ك-ی-ر منو بخور !

~~~~~~~~~~~ جک زناشویی زشت ~~~~~~~~~~

همان مردی که شد دلخون لیلی

که میگفتن بهش مجنون لیلی

حدیث عشق او هم یک کلک بود

فقط میخواست بذاره ک-و*ن.. لیلی

~~~~~~~~~~~ جک بی ادبی زشت ~~~~~~~~~~

انکه میگوید دوستت دارم یا راست میگوید!

یا راست کرده!!!

~~~~~~~~~~~ جک بی ادبی زشت ~~~~~~~~~~

دوتا خانومه نشسته بودن تو تاكسی، همینجور داشتند از هر دری صحبت می كردند. یكیشون بر می گرده به اونیكی میگه،‌ شما شغلتون چیه؟ یارو جواب میده: والله من كارم نسبتا ‌ راحته، صبح پا میشم صبحونه می خورم، میرم بیرون ‌یك دوری اطراف می زنم،‌ میام خونه دوش میگیرم، دوباره می رم بیرون،‌یك مقدار تو خیابون پرسه می زنم،‌ میام خونه دوش میگیرم، بعد ناهار می خورم، می رم بیرون ‌یك مقدار می گردم،‌ دوباره میام خونه یك دوش می گیرم، می خوابم... شما شغلتون چیه؟ اونیكی زنه جواب می ده

زنه جواب می ده: والله منم مثل شما جندم، ‌منتها اینقدر وسواس ندارم !!!

~~~~~~~~~~~ جوک بی تربیتی زشت ~~~~~~~~~~

از یارو میپرسن میدونی چرا کاندوم شفافه؟

میگه چون حالا که قراره اسپرمها به مقصد نرسند لااقل بزاریم از منظره لذت ببرند.

~~~~~~~~~~~ جک بی ادبی زشت ~~~~~~~~~~

یه روز یه نفر برای دوستش خاطره تعریف می کرده میگه :

یه بار تو جنگل گردش می کردم ، یهو یه شیره پرید جلوم .من شروع کردم به دویدن و شیره هم دنبالم لیز میخورد و می اومد.

در همین لحظه دوستش بهش گفت: بابا تو خیلی شجاعی.من اگه جا تو بودم شلوارم را جوری خراب می کردم که از پاچه های شلوارم بزنه بیرون.

دوستش میگه: پس فکر کردی برای چی شیره دنبالم لیز می خورد....

~~~~~~~~~~~ جوک بی تربیتی زشت ~~~~~~~~~~

پسر به دختر : چقدر امشب خوش بگذره ٬ ۳تا بلیت سینما گرفتم ٬ 

دختر میگه : چرا ۳تا ؟ ما که ۲نفریم

پسر میگه : نه ۳تا بلیت گرفتم واسه بابات و مامانت و داداشت !!!

~~~~~~~~~~~ جوک بی ادبی زشت ~~~~~~~~~~

روش یاد دادن ریاضی به دختران: لب را با لب جمع کنید لباس را از تن کم میکنید پاها را تقسیم بر دو کنید برای حاصل جمع آن نه ماه صبر کنید.

~~~~~~~~~~~ جوک بی ادبی زشت ~~~~~~~~~~

بزرگترین هنر خانوما : در یک لحظه نرم افزار رو به سخت افزار تبدیل میکنن !!!

~~~~~~~~~~~ جک بی ادبی زشت ~~~~~~~~~~

میانگین طول آلت تناسلی مردان در تمام جهان در سایت، روی هر کشور که کلیک کنید میانگین طول آلت مردان را نمایش میدهد

برادران ایرانی ما با میانگین 14.55 سانتی متر مشت محکمی بر دهان آمریکای جهانخوار با میانگین 12.9 زده ایم.ولی دوستان در رقابت تنگاتنگی با اسرائیل هستیم

با امید اینکه روی این موضوع وقت بیشتری بگذاریم و این دشمن دیرینه رو هم شکست بدیم

درود بر دلاور مردان ایران

~~~~~~~~~~~ جک بی تربیتی زشت ~~~~~~~~~~

یارو سبیل كلفته داشته تو یك جمعی تعریف میكرده كه آره ما با كاروان داشتیم میرفتیم، یه دفعه هزارتا راهزنا ریختن همه ملت رو یا كشتن یا كردن! بعد نگاه میكنه می‌بینه بقیه دارند چپ چپ نگاش می‌نند، برمیگرده میگه: البته ما رو كشتن!

~~~~~~~~~~~ جوک بی ادبی زشت ~~~~~~~~~~

یارو پدر زنش میمیره , شب نمیدونسته چه جوری به زنش بگه دلش میخواد، میگه: خانم شلوارتو در بیار ببینیم چه خاكی باید تو سرمون بریزیم
قانون بيست و هفتم نيوتن: وقتي مي‌ري دستشويي، منتظر جاذبه زمين نباش، زور بزن!

~~~~~~~~~~~ جک بی ادبی ~~~~~~~~~~

آموزگار: وقتی بزرگ شی چه میکنی ؟

شاگرد: عروسی

آموزگار: نخیر منظورم اینه که چی میشی ؟

شاگرد: داماد ... ...

آموزگار: او ه ه ،منظورم اینه وقتی بزرگ شی چی بدست میاری ؟ شاگرد: زن

آموزگار: احمق ، وقتی بزرگ شی برای پدر و مادرت چه میکنی ؟

شاگرد: عروس میگیرم

آموزگار: لعنتی ، پدر و مادرت در آینده از تو چی میخواهند ؟

شاگرد : نوه...!!!ـ

~~~~~~~~~~~ جک بی ادبی ~~~~~~~~~~



تاريخ : سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:, | 22:15 | نویسنده : iman

 

PostSubject: جوک بی تربیتی بالای 18 سال   2012-08-12, 07:01  

اقدامات امنیتی چسیدن:

1. زل زدن به چشم اطرافیان

2. حفظ اعتماد به نفس

3. تلاش برای پراکنده سازی بو

4. تکذیب هرگونه اتهام در این مورد

5. ترک هرچه سریع تر از محل حادثه

~~~~~~~~~~~ جک بی ادبی زشت ~~~~~~~~~~

به يارو ميگن با سي دي جمله بساز. ميگه چوسيدي! ميگن: نه با سي دي صوتي جمله بساز! ميگه: گوزيدي

~~~~~~~~~~~ جک بی ادبی زشت ~~~~~~~~~~

قانون شماره ي یک حقوق بشر : هر کسي حق داره تو زندگيش هر گهي دلش مي خواد بخوره به شرطي که زندگي بقيه رو به گه نکشه

~~~~~~~~~~~ جوک بی ادبی زشت ~~~~~~~~~~ 

عکس العملهای متفاوت آدمها در هنگام دیدن سقوط یک فرد در دره:

آمریکایی: وااااااااااای خدای من وااااااای خدا ( ) اروپایی : وااااااااای مادر مقدس بدادش برس !!!! ...ایرانی : اوووووووووووف به گا رفت !!!!

~~~~~~~~~~~ اس ام اس زناشویی زشت ~~~~~~~~~~

به بامشاد ميگن چرا باســنت ايقدر بزرگه ؟

ميگه: حواس پرت مادرم به جاي اينكه پودر بچه بزنه پيكين پودر ميزد

~~~~~~~~~~~ جوک بی تربیتی زشت ~~~~~~~~~~

شاگرد:آقااجازه،زیپتون بازه.

معلم:آبروموبردی،هروقت دیدی بگودردفتربازه.(روزبعد)

شاگرد:آقاببخشیدضمن اینكه در دفتربازه،مدیراومده بیرون دوتا معلمم لای درن

~~~~~~~~~~~ جک بی تربیتی زشت ~~~~~~~~~~

یه ضرب المثل قدیمی هست كه میگه :

پس دستتو از تو شورتت درار و اینقد با زندگیت بازی نكن

~~~~~~~~~~~ جک بی ادبی زشت ~~~~~~~~~~

از همون بچگی همیشه یه حسی بهم می گفت "تصمیم كبری" یه نقطه كم داره!!!!

~~~~~~~~~~~ جک بی ادبی زشت ~~~~~~~~~~

دقت کردین تو سریال های ایرانی شب که میشه زن و شوهر شب اول عروسی دعواشون میشه و مرده میره رو کاناپه میخوابه، فرداشم زنه میره آزمایشگاه بهش میگن بارداری!
یعنی گرده افشانی کردن؟؟؟

~~~~~~~~~~~ جوک بی ادبی زشت ~~~~~~~~~~

به یارو میگن یجوری به دوستت بگو مادرش مرده میره به دوستش میگه اون شتره هست كه در خونه همه میخوابه دیشب خوابید رو ننت.

~~~~~~~~~~~ جک بی ادبی زشت ~~~~~~~~~~

پیره زنه جلوی تاكسیه رو میگیره میگه : نماز جمعه راننده میگه : ولی مادر امروز

سه شنبست پیر ه زنه میگه : ای وایییییییی خاك ب سرم دیدی دیشب حاجی گولم زد

~~~~~~~~~~~ جوک بی تربیتی زشت ~~~~~~~~~~

ماه به خورشید میگه:این آدما عجب بیجنبه‌ان. هر شب میفتن رو هم ما چیزی نمیگیم. ما سالی یه بار رو هم میفتیم همه با دوربین نگاهمون میکنن‬!!

~~~~~~~~~~~ جوک بی ادبی زشت ~~~~~~~~~~


تاريخ : سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:, | 22:6 | نویسنده : iman

 مسجدی می ساختند، بهلول سر رسید و پرسید: چه می کنید؟ گفتند: مسجد می سازیم؛ گفت: برای چه، پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا.
بهلول می خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند، محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند «مسجد بهلول» شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد. سازندگان مسجد روز بعد آمدندو دیدند بالای در مسجد نوشته شده است «مسجد بهلول» ناراحت شدند، بهلول را پیدا کرده به باد کتک گرفتند که زحمات دیگران را به نام خودت قلمداد می کنی؟!
بهلول گفت: مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساخته ایم؟ فرضا مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد را ساخته ام، خدا که اشتباه نمی کند.
چه بسا کارهای بزرگی که از نظر ما بزرگ است ولی در نزد خدا ذره ای نمی ارزد. شاید بسیاری از بناهای عظیم از مساجد و زیارتگاهها، بیمارستانها، مدارس و... چنین سرنوشتی داشته باشد، حسابش با خداست.(1)

 

زندگی آدمی 

جماعتی از بهلول سؤال کردند که: می توانی بگویی زندگی آدمیان مانند چیست؟
بهلول در جوابشان گفت: زندگی مردم مانند نردبان دو طرفه است، که از یک طرفش سن آنها بالا می رود و از طرف دیگر زندگی آنها پائین می آید.!

 

شرح جهنم 

روزی بهلول بالای منبر به شرح و بسط بهشت پرداخته مفصلاً در این باب صحبت کرد، به طوریکه حوصله عده ای از مستمعین سرآمد.
فضولی از مستمعین فریاد زد، ای بهلول : از بهشت گفتی، مقداری هم از جهنم تعریف کن.
بهلول جواب داد: جهنم را احتیاج نیست برای شما شرح دهم، زیرا جهنم را با چشم خواهید دید.!

 

بر بالین مریض
یکی از دوستان ثروتمند بهلول را مرگ فرا رسید، در بستر افتاده و ناله می کرد.
بهلول بر بالینش حاضر شد، مریض گفت: حضرت شیخ! نمی دانم امشب را چگونه به صبح برسانم.بهلول گفت: مطمئن باش که به صبح نخواهی رسید.!



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:, | 21:15 | نویسنده : iman

 سلام از وقفه ای که پیش اومد معذرت میخوام اینم یک داستان کوتاه دیگه از بهلول:

 
گویند روزی بهلول کفش نو پوشیده بود . داخل مسجدی شد تا نماز بگذارد . در آن محل مردی را دیدکه به کفشهای او نگاه می کند. فهمید که طمع به کفش او دارد . ناچار با کفش به نماز ایستاد .
 
دزدگفت: با کفش نماز نباشد . بهلول گفت: اگر نماز نباشد کفش باشد!
 
ههه ممنون میشم نظر بدید و میزان رضایت خودتونو بهم بگین.
 
 ورده اند که هارون الرشید خوان طعامی برای بهلول فرستاد . خادم خلیفه طعام را نزد بهلول آورد و پیش اوگذاشت و گفت این طعام مخصوص خلیفه است و برای تو فرستاده است تا بخوری . 

بهلول طعام را پیش سگی که در آن خرابه بود گذاشت . خادم بانگ به او زد که چرا طعام خلیفه را پیش سگ گذاردی ؟
بهلول گفت: دم مزن اگر سگ بشنود این طعام از آن خلیفه است او هم نخواهد خورد!!!!بای بای

 


ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:, | 21:8 | نویسنده : iman

 روزی روزگاری در زمان های دور، در همین حوالی مردی زندگی می كرد كه همیشه از زندگی خود گله مند بود و ادعا میكرد "بخت با من یار نیست" و تا وقتی بخت من خواب است زندگی من بهبود نمی یابد.

 

پیر خردمندی وی را پند داد تا برای بیدار كردن بخت خود به فلان كشور نزد جادوگری توانا برود.

 

او رفت و رفت تا در جنگلی سرسبز به گرگی رسید. گرگ پرسید: "ای مرد كجا می روی؟"

 

مرد جواب داد: "می روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار كند، زیرا او جادوگری بس تواناست!"

 

گرگ گفت : "میشود از او بپرسی كه چرا من هر روز گرفتار سر دردهای وحشتناك می شوم؟"

 

مرد قبول كرد و به راه خود ادامه داد.

 

او رفت و رفت تا به مزرعه ای وسیع رسید كه دهقانانی بسیار در آن سخت كار می كردند.

 

یكی از كشاورزها جلو آمد و گفت : "ای مرد كجا می روی ؟"

 

مرد جواب داد: "می روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار كند، زیرا او جادوگری بس تواناست!"

 

كشاورز گفت : "می شود از او بپرسی كه چرا پدرم وصیت كرده است من این زمین را از دست ندهم زیرا ثروتی بسیار در انتظارم خواهد بود، در صورتی كه در این زمین هیچ گیاهی رشد نمیكند و حاصل زحمات من بعد از پنج سال سرخوردگی و بدهكاری است ؟"

 

مرد قبول كرد و به راه خود ادامه داد.

 

او رفت و رفت تا به شهری رسید كه مردم آن همگی در هیئت نظامیان بودند و گویا همیشه آماده برای جنگ.

 

شاه آن شهر او را خواست و پرسید : "ای مرد به كجا می روی ؟"

 

مرد جواب داد: "می روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار كند، زیرا او جادوگری بس تواناست!"

 

شاه گفت : " آیا می شود از او بپرسی كه چرا من همیشه در وحشت دشمنان بسر می برم و ترس از دست دادن تاج و تختم را دارم، با ثروت بسیار و سربازان شجاع تاكنون در هیچ جنگی پیروز نگردیده ام ؟"

 

مرد قبول كرد و به راه خود ادامه داد.

 

پس از راهپیمایی بسیار بالاخره جادوگری را كه در پی اش راه ها پیموده بود را یافت و ماجراهای سفر را برایش تعریف كرد.

 

جادوگر بر چهره مرد مدتی نگریست سپس رازها را با وی در میان گذاشت و گفت : "از امروز بخت تو بیدار شده است برو و از آن لذت ببر!"

 

و مرد با بختی بیدار باز گشت...

 

به شاه شهر نظامیان گفت : "تو رازی داری كه وحشت برملا شدنش آزارت می دهد، با مردم خود یك رنگ نبوده ای، در هیچ جنگی شركت نمی كنی، از جنگیدن هیچ نمی دانی، زیرا تو یك زن هستی و چون مردم تو زنان را به پادشاهی نمی شناسند، ترس از دست دادن قدرت تو را می آزارد.

 

و اما چاره كار تو ازدواج است، تو باید با مردی ازدواج كنی تا تو را غمخوار باشد و همراز، مردی كه در جنگ ها فرماندهی كند و بر دشمنانت بدون احساس ترس بتازد."

 

شاه اندیشید و سپس گفت : "حالا كه تو راز مرا و نیاز مرا دانستی با من ازدواج كن تا با هم كشوری آباد بسازیم."

 

مرد خنده ای كرد و گفت : "بخت من تازه بیدار شده است، نمی توانم خود را اسیر تو نمایم، من باید بروم و بخت خود را بیازمایم، می خواهم ببینم چه چیز برایم جفت و جور كرده است!"

 

و رفت...

 

به دهقان گفت : "وصیت پدرت درست بوده است، شما باید در زیر زمین بدنبال ثروت باشی نه بر روی آن، در زیر این زمین گنجی نهفته است، كه با وجود آن نه تنها تو كه خاندانت تا هفت پشت ثروتمند خواهند زیست."

 

كشاورز گفت: "پس اگر چنین است تو را هم از این گنج نصیبی است، بیا باهم شریك شویم كه نصف این گنج از آن تو می باشد."

 

مرد خنده ای كرد و گفت : "بخت من تازه بیدار شده است، نمی توانم خود را اسیر گنج نمایم، من باید بروم و بخت خود را بیازمایم، می خواهم ببینم چه چیز برایم جفت و جور كرده است!"

 

و رفت...

 

سپس به گرگ رسید و تمام ماجرا را برایش تعریف كرد و سپس گفت: "سردردهای تو از یكنواختی خوراك است اگر بتوانی مغز یك انسان كودن و تهی مغز را بخوری دیگر سر درد نخواهی داشت!"

 

شما اگر جای گرگ بودید چكار می كردید ؟

 

بله. درست است! گرگ هم همان كاری را كرد كه شاید شما هم می كردید، مرد بیدار بخت قصه ی ما را به جرم غفلت از بخت بیدارش درید و مغز او را خورد.

 



  • سه ساله
  • کد موزیک
  • لینک باکس هوشمند پردیس
    لینک باکس
    سیستم افزایش آمار هوشمند مجیک